قلب (بخوانيد چيزي از دست نمي ديد)

داستان عاشقانه و واقعی...!!!
يکي بود يکي نبود
يه پسر بود که زندگي ساده و معمولي داشت
اصلا نميدونست عشق چيه عاشق به کي ميگن
تا حالا هم هيچکس رو بيشتر از خودش دوست نداشته بود
و هرکي رو هم که ميديد داره به خاطر عشقش گريه ميکنه بهش ميخنديد
هرکي که ميومد بهش ميگفت من يکي رو دوست دارم بهش ميگفت دوست داشتن و عاشقي
مال تو کتاب ها و فيلم هاست....
روز ها گذشت و گذشت تا اينکه يه شب سرد زمستوني

توي يه خيابون خلوت و تاريک
داشت واسه خودش راه ميرفت که
يه دختري اومد و از کنارش رد شد
پسر قصه ما وقتي که دختره رو ديد دلش ريخت و حالش يه جوري شد
انگار که اين دختره رو يه عمر ميشناخته
حالش خراب شد
اومد بره دنبال دختره ولي نتونست
مونده بود سر دو راهي
تا اينکه دختره ازش دور شد و رفت
اون هم همينجوري واسه خودش با اون حال خراب راه افتاد تو خيابون
اينقدر رفت و رفت و رفت
تا اينکه به خودش اومد و ديد که رو زمين پر از برفه
رفتش تو خونه و اون شب خوابش نبرد
همش به دختره فکر ميکرد
بعضي موقع ها هم يه نم اشکي تو چشاش جمع مي شد
چند روز از اون ماجرا گذشت و پسره همون جوري بود
تا اينکه باز دوباره دختره رو ديد
دوباره دلش يه دفعه ريخت
ولي اين دفعه رفت دنبال دختره و شروع کرد باهاش راه رفتن و حرف زدن
توي يه شب سرد همين جور راه ميرفتن و پسره فقط حرف ميزد
دختره هيچي نميگفت
تا اينکه رسيدن به يه جايي که دختره بايد از پسره جدا ميشد
بالاخره دختره حرف زد و خداحافظي کرد
پسره براي اولين توي عمرش به دختره گفت دوست دارم
دختره هم يه خنده کوچيک کرد و رفت
پسره نفهميد که معني اون خنده چي بود
ولي پيش خودش فکر کرد که حتما دختره خوشش اومد
اون شب ديگه حال پسره خراب نبود
چند روز گذشت
تا اينکه دختره به پسر جواب داد
و تقاضاي دوستي پسره رو قبول کرد
پسره اون شب از خوشحاليش نميدونست چيکار کنه
از فردا اون روز بيرون رفتن پسره و دختره با هم شروع شد
اولش هر جفتشون خيلي خوشحال بودن که با هم ميرن بيرون
وقتي که ميرفتن بيرون فکر هيچ چيز جز خودشون رو نمي کردن
توي اون يه ساعتي که با هم بيرون بودن اندازه يه عمر بهشون خوش ميگذشت
پسره هرکاري ميکرد که دختره يه لبخند بزنه
همينجوري چند وقت با هم بودن
پسره اصلا نمي فهميد که روز هاش چه جوري ميگذره
اگه يه روز پسره دختره رو نميديد اون روزش شب نميشد
اگه يه روز صداش رو نميشنيد اون روز دلش ميگرفت و گريه ميکرد
يه چند وقتي گذشت
با هم ديگه خيلي خوب و راحت شده بودن
تا اين که روز هاي بد رسيد
روزگار نتونست خوشي پسره رو ببينه
به خاطر همين دختره رو يه کم عوض کرد
دختره ديگه مثل قبل نبود
ديگه مثل قبل تا پسره بهش ميگفت بريم بيرون نميومد
و کلي بهونه مياورد
ديگه هر سري پسره زنگ ميزد به دختره
دختره ديگه مثل قبل باهاش خوب و مهربون حرف نميزد
و همش دوست داشت که تلفن رو قطع کنه
از اونجا شد که پسره فهميد عشق چيه
و از اون روز به بعد کم کم گريه اومد به سراغش
دختره يه روز خوب بود يه روز بد بود با پسره
ديگه اون دختر اولي قصه نبود
پسره نميدونست که برا چي دختره عوض شده
يه چند وقتي همينجوري گذشت تا اينکه پسره
يه سري زنگ زد به دختره
ولي دختره ديگه تلفن رو جواب نداد
هرچقدر زنگ زد دختره جواب نميداد
همينجوري چند روز پسره همش زنگ ميزد ولي دختره جواب نميداد
يه سري هم که زنگ زد پسره گوشي رو دختره داد به يه مرده تا جواب بده
پسره وقتي اينکار رو ديد ديگه نتونست طاغت بياره
همونجا وسط خيابون زد زير گريه
طوري که نگاه همه به طرفش جلب شد
همونجور با چشم گريون اومد خونه
و رفت توي اتاقش و در رو بست
يه روز تموم تو اتاقش بود و گريه ميکرد و در رو روي هيچکس باز نميکرد
تا اينکه بالاخره اومد بيرون از اتاق
اومد بيرون و يه چند وقتي به دختره ديگه زنگ نزد
تا اينکه بعد از چند روز
توي يه شب سرد
دختره زنگ زد و به پسره گفت که ميخوام ببينمت
و قرار فردا رو گذاشتن
پسره اينقدر خوشحال شده بود
فکر ميکرد که باز دوباره مثل قبله
فکر ميکرد باز وقتي ميره تو پارک توي محل قرار هميشگيشون
دختره مياد و با هم ديگه کلي ميخندن
و بهشون خوش ميگذره
ولي فردا شد
پسره رفت توي همون پارک و توي همون صندلي که قبلا ميشستن نشست
تا دختره اومد
پسره کلي حرف خوب زد
ولي دختره بهش گفت بس کن
ميخوام يه چيزي بهت بگم
و دختره شروع کرد به حرف زدن
دختره گفت من دو سال پيش
يه پسره رو ميخواستم که اونم خيلي منو ميخواست
يک سال تموم شب و روزمون با هم بود
و خيلي هم دوستش دارم
ولي مادرم با ازدواج ما موافق نيست
مادرم تو رو دوست داره
از تو خوشش اومده
ولي من اصلا تو رو دوست ندارم
اين چند وقت هم به خاطر خودت با تو بودم
به خاطر اينکه نميخواستم دلت رو بشکنم
پسره همينطور مثل ابر بهار داشت اشک ميريخت
و دختره هم به حرف هاش ادامه ميداد
دختره گفت تو رو خدا تو برو پي زندگي خودت
من برات دعا ميکنم که خوش بخت بشي
تو رو خدا من رو ول کن
من کسي ديگه رو دوست دارم
اين جمله دختره همينجوري تو گوش پسره ميچرخيد
و براش تکرار ميشد
و پسره هم فقط گريه ميکرد و هيچي نميگفت
دختره گفت من ميخوام به مامانم بگم که
تو رفتي خارج از کشور
تا ديگه تو رو فراموش کنه
تو هم ديگه نه به من و نه به خونمون زنگ نزن
فقط دعا کن واسه من تا به عشقم برسم
باز پسره هيچي نگفت و گريه کرد
دختره هم گفت من بايد برم
و دوباره تکرار کرد تو رو خدا منو ديگه فراموش کن
و رفت
پسره همين طور داشت گريه ميکرد
و دختره هم دور ميشد
تا اينکه پسره رفت و براي اولين بار تو زندگيش سيگار کشيد
فکر ميکرد که ارومش ميکنه
همينطور سيگار ميکشيد دو ساعت تمام
و گريه ميکرد
زير بارون
تا اينکه شب شد و هوا سرد شد و پسره هم بلند شد و رفت
رفت و توي خونه همش داشت گريه ميکرد
دو روز تموم همينجوري گريه ميکرد
زندگيش توي قطره هاي اشکش خلاصه شده بود
تازه ميفهميد که خودش يه روزي به يکي که داشت براي عشقش گريه ميکرد
خنديده بود
و به خاطر همون خنده بود که الان خودش داشت گريه ميکرد
پسره با خودش فکر کرد که به هيچ وجه نميتونه دختره رو فراموش کنه
کلي با خودش فکر کرد
تا اينکه يه شب دلش رو زد به دريا
و رفت سمت خونه دختره
ميخواست همه چي رو به مادر دختره بگه
اگه قبول نميکرد ميخواست به پاي دختره بيافته
ميخواست هرکاري بکنه تا عشقش رو ازش نگيرن
وقتي رسيد جلوي خونه دختره
سه دفعه رفت زنگ بزنه ولي نتونست
تا اينکه دل رو زد به دريا و زنگ زد
زنگ زد و برارد دختره اومد پايين
و گفت شما
پسره هم گفت با مادرتون کار دارم
مادر دختره و خود دختره هم اومدن پايين
مادر دختره خوشحال شد و پسره رو دعوت کرد به داخل
ولي دختره خوشحال نشد
وقتي پسره شروع کرد به حرف زدن با مادره
داداش دختره عصباني شد و پسره رو زد
ولي پسره هيچ دفاعي از خودش نکرد
تا اينکه مادر دختره پسره رو بلند کرد و خون تو صورتش رو پاک کرد
و پسره رو برد اون طرف و با گريه بهش گفت
به خاطر من برو اگه اينجا باشي ميکشنت
پسره هم با گريه گفت من دوستش دارم
نميتونم ازش جدا باشم
باز دوباره برادر دختره اومد و شروع کرد پسره رو زدن
پسره باز دوباره از خودش دفاع نکرد
صورت پسره پر از خون شده بود
و همينطور گريه ميکرد
تا اينکه مادر دختره زورکي پسره رو راهي کرد سمت خونشون
پسره با صورت خوني و چشم هاي گريون توي خيابون راه افتاد
و فقط گريه ميکرد
اون شب رو پسره توي پارک و با چشم هاي گريون گذروند
مادره پسره اون شب

به همه بیمارستان های اون شهر سر زده بود
به خاطر اینکه پسرش نرفته بود خونه
ولی فرداش پسرش رو زیر بارون با لباس خیس و صورت خونی بی هوش توی پارک پیدا کرد
پسره دیگه از دختره خبری پیدا نکرد
هنوز هم وقتی یاد اون موقع میافته چشم هاش پر از اشک میشه
و گریه میکنه
هنوز پسره فکر میکنه که دختره یه روزی میاد پیشش
و تا همیشه برای اون میشه
هنوز هم پسره دختره رو بیشتر از خودش دوست داره
الان دیگه پسره وقتی یکی رو میبینه که داره برای عشق گریه میکنه دیگه بهش نمیخنده
بلکه خودش هم میشینه و باهاش گریه میکنه
پسره دیگه از اون موقع به بعد عاشق هیچکس نشده خسته و دل مرده....
این بود تموم قصه زندگی این پسر







قلب (بخوانيد چيزي از دست نمي ديد)
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)


قلب

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…
mahanhadi.blogspot.com

نکته های شب عروسی


شـب عروسـی بـه نظر بسیاری از افراد موضوعی است که صحبت کردن در مورد آن ممنوع می باشد؛ به ویژه برای ما آسیاییها، اما به هـر حـال مسئـله ای اسـت که بسیاری از زوج هـای تـازه ازدواج کرده، دیر یا زود با آن بـرخـورد کـرده و لذتش را خواهند بـرد. به جـای اینـکه ایـن مـوضوع را پنهان نگه داریم، بهتر است مطلب را باز کرده و در مـورد آن بـحث کنیم.




مـانند تعداد بسیار زیادی از عروس و دامادهای دیگر ممکناست شما هم در این فـکر بـاشیـد که چـگونه باید به شبعروسی خود نزدیک شوید؛ در این شرایـط هـزاران پرسشبی پاسخ به ذهن شما خطور می کند: آیا همه ی زوج ها شب عروسی با هم ارتباط جنسی برقرار می کنند؟ کسانیکه برای نخستین بار است که یک چنین تجربه ای را کسب می کنند، چگونه می توانند با هیجان وارده روبرو شده و آنرا به درستی کنترل نمایند؟ و هزاران پرسش دیگر.



همچنین ممکن است برخی از افراد تصور کنند که آیا باید حتماً رابطه جنسی همان شب انجام پذیرد؟ آیا پس از اتمام کار طرفین احساس شرمندگی و دست پاچگی خواهند کرد؟ اینها سوال های رایجی هستند که در ذهن بسیاری از افراد ایجاد می شود و اگر شما هم در ذهنتان یک چنین سوالاتی را دارید، مطمئن باشید که تنها نیستید.



چگونگی این امر که شما و نامزدتان چگونه مقدمات شب عروسی را فراهم می آورید تا حدود زیادی بستگی به این امر دارد که آیا پیش از ازدواج از نظر جنسی فعال بوده اید یا خیر (ازدواجهای پیشین).



به هر حال با توجه به خستگی ها و استرس هایی که شب عروسی بر روی هر دو طرف وارد می شود، این امکان وجود دارد که زن و شوهر در بهترین شرایط جسمانی نباشند و نتواند بهترین رابطه جنسی خود را تجربه کنند؛ شما زمانیکه برای شب عروسی خود برنامه ریزی می کنید باید حتماً این امر در ذهن داشته باشید.



از سوی دیگر اگر شما و نامزدتان تا قبل از ازدواج هیچ گونه رابطه جنسی نداشته باشید و یکی یا هر دو طرف باکره باشید، احتمال دارد احساس استرس، اضطراب، و ترس به شما دست دهد.



البته همه این احساسات کاملاً قابل درک هستند، اما هیچ دلیلی برای بروز یک چنین احساساتی وجود ندارد. نکاتی که در این مقاله به آنها اشاره می کنیم را دنبال کنید و مطمئن باشید که با قدری تفاهم و درک متقابل شب فراموش نشدنی عروسی خواهید داشت، حتی اگر به رابطه جنسی هم ختم نشود.



انتظارات غیر واقعی نداشته باشید

زمانیکه زندگی مشترک خود را شروع می کنید، باید همچنیان توجه داشته باشید که شب عروسی شما نمی تواند رمانتیک ترین لحظه ای باشد که در تمام طول عمر خود تجربه کرده اید. حقیقت اینجاست که شب های عروسی رمانتیک، فقط متعلق به پرده های سینما هستند. واقعیت اینجاست که هم عروس و هم داماد به دلیل فشار کاری و استرس موجود خسته تر از شب های قبل هستند، و این امر آنها را در بهترین شرایط برای معاشقه قرار نمی دهد.

تجربه شخصی شما هر چه که باشد، هیچ گاه نباید استراتژیتان این باشد که انتظار زیادی از شب عروسی داشته باشید. فشار بیخودی روی خودتان وارد نکنید چراکه این امر شما را مضطرب و عصبی می کند و سبب می شود که اجازه ندهد شما آن لذتی را که لازم است از شب عروسی خود ببرید. هیچ گونه باید و نبایدی در مورد اتفاقاتی که ممکن است در آن شب روی دهد، وجود ندارد. فقط آرام و ریلکس باشید، با هم حرف بزنید، صمیمی شوید و انتظارات خود را پایین بیاورید.

اگر بتوانید یکدیگر را آرام کنید و با هم صمیمی باشید، یک تجربه جنسی عالی را یا همان شب یا در شب های آتی تجربه خواهید کرد. از سوی دیگر حتی اگر شب اول رابطه جنسی برقرار شد اما لذتی را که در نظر داشتید نبردید، بقیه عمر وقت دارید که تکنیک هایتان را عوض کنید. در حال حاضر فقط باید روی این مطلب تمرکز کنید که از بودن با هم لذت ببرید.

برنامه ریزی کرده و خود را آماده کنید

سیاری از زوج ها هستند که مدت های طولانی می نشینند و در مورد جزئی ترین مسائل عروسی با هم صحبت کرده و تک تک امور را برنامه ریزی می کنند، اما هیچ گونه حرفی در مورد شب عروسی با هم نمی زنند. باید قدری از توجه خود را که با وسواس تمام نثار امور نه چندان باارزش میکنید، صرف آماده شدن برای شب عروسی کنید. هر چقدر بیشتر زمان داشته باشید، کمتر ناشیانه عمل میکنید و لذت بیشتری می برید.

بهترین کار این است که زمانی را بگذارید و با هم در مورد این مطلب صحبت کنید، انتظاراتتان را با هم در میان بگذارید و به هم بگویید که از چه چیزی لذت بیشتری خواهید برد. سعی کنید همدیگر را بیشتر بشناسید، به تمایلات یکدیگر احترام بگذارید، و مرز و محدوده را نیز رعایت کنید. حتی می توانید از همسر خود دعوت کنید تا با هم این مقاله را بخوانید تا راه گفتگوهای بیشتر در این زمنیه برای شما باز شود. اگر پیش از اینکه در مرحله انجام قرار بگیرید، در مورد آن مسائل با هم صحبت کنید، هر دو نفر احساس آرامش بیشتری پیدا خواهید کرد.

سعی کنید که پیش از آغاز زندگی مشترک به باشگاه ورزشی بروید، برنامه های تناسب اندام را از سر بگیرید، و اندام خود در یک وضعیت مناسب قرار دهید. اگر زیبا به نظر برسید، نه تنها همسرتان هم متعاقباً پاسخ مناسبی به شما خواهد داد، خودتان هم احساس بهتری پیدا خواهید کرد.

همچنین باید توجه داشته باشید که شب های دیگر با هر لباسی که می خوابید شب عروسی نباید این کار را بکنید و نه باید با شلوار جین بخوابید نه پیجامه. یک دست لباس خواب مخصوص برای این شب تهیه کنید، به طوری که به شما بیاید، و چهره تان از هر زمان دیگر زیباتر کند. البته ما نمی گوییم چیزی بپوشید که در آن راحت نباشید بلکه باید چیزی را انتخاب کنید که در آن راحت بوده و در عین حال به شما بیاید و جذابتان کند.

پیش از اینکه خرج و مخارج عروسی سر به فلک بزند، بنشینید و این مورد را هم در لیست خرید های خود بگنجانید که از همه چیز مهمتر هستند. از جمله وسایلی که باید در چمدان خود بگنجانید به شرح زیر می باشند:

1- لباس زیر زیبا و جذاب

2- آهنگ های عاشقانه که به شما آرامش می دهند

3- تهیه آب نبات های طعم دار و شمع های خوشبو که فضا را عاشقانه تر کنند

4- وان آب گرم. (هتل ها از ارائه این خدمات به شما خیلی خوشحال خواهند شد)

5- عطرهای خوشبو و کرم های ماساژ

6- قرص های کنترل بارداردی (مگر اینکه بخواهید از همان شب اول خانواده خود را گسترش دهید)

ریلکس باشید و فشار را از خود دور کنید

در ابتدا باید فشار را از روی خود دور کنید. هر دوی شما روز سختی را پشت سر گذاشته اید و باید از این به بعد عادت کنید که شب ها هم در کنار هستید و میخواهید از این پس در کنار یکدیگر زندگی کنید.

لباس های عروسی را از تن خود در بیاورید و لباسی بپوشید که در آن راحت هستید. می توانید پلاکارت لطفاً مزاحم نشوید را نیز بر روی درب اتاق خود نصب کنید تا کسی مزاحمتان نشود. درب اتاق را قفل کنید و بنشینید در کمال آرامش در مورد روزی که گذشت با هم صحبت کنید. نکات جالبی که اتفاق افتاده را با هم در میان بگذارید و بگویید که چه چیزی بیش از پیش در ذهنتان باقی خواهد ماند. همچنین می توانید یک هدیه کوچک شب عروسی تهیه کنید و به یکدیگر بدهید. اگر هم قرار است که صبح به پرواز برسید به یکی از بستگانتان بسپارید تا صبح شما را بیدار کند.

زمانی که فشار و استرس روزانه از شما دور شد، می توانید صحنه را قدری صمیمانه تر و نزدیک تر کنید. می توانید از جکوزی یا وان استفاده کنید. این کار آرامش بیشتری به هردوی شما می دهد. بعد هم یکدیگر را ماساژ دهید تا هم آرامش بیشتری پیدا کنید و هم ارتباط بهتری با هم برقرا کنید و هم تحریک شوید.

حرف و حرف و حرف بزنید

با هم حرف بزنید. موسیقی، لباس زیر جذاب، و شمع می توانند خیلی کمک کنند، اما هیچ چیز نمی تواند به اندازه صحبت کردن شما دو نفر را تحریک کند. حتی بوسیدن هم پس از حرف زدن به وقوع می پیوندد. افرادی که فوراً وارد تخت خواب می شوند و اینگونه به گرمای لحظه پاسخ می دهند کمتر به آن صمیمیتی می رسند که پس از حرف زدن و مطلع کردن یکدیگر از تمایلاتشان پدید می آید.

زمانیکه نوبت به صحبت کردن در مورد صمیمیت جنسی می رسد، ناشی گری یکی از بزرگترین شکاف هایی است که زوجین را از یکدیگر جدا می کند؛ اگر شما دو نفر تا کنون ننشسته اید و حرف بزنید الآن موقع انجام این کار است. هیچ کس نمی تواند به شما یاد بدهد که چگونه باید با هم رابطه جنسی برقرار کنید و یا چگونه با هم صمیمی تر شوید چرا که این امر مانند اثر انگشت در مورد هر فردی متفاوت است. یک گفتگوی کوتاه در این مورد می تواند خیلی از موانع و مشکلات را از سر راه بردارد.

در مورد تمایلات و خواست های خود با یکدیگر صحبت کنید. این امر که شما در مورد رساندن یکدیگر به اوج لذت احساس مسئولیت می کنید، می تواند باز هم شما دو نفر را بیش از پیش به یکدیگر نزدیک کند، و اگر بتوانید در مورد "چگونه" و "کدام قسمت" هم با هم حرف بزنید، این امر می تواند لذت جنسی شما دو نفر را بیشتر کند.

بسیاری از آقایونی که تجربه بیشتری نسبت به همسرانشان دارند اظهار می دارند که خانم به این دلیل که خیلی خجالتی و مضطرب، است شب زفاف را خراب می کند. چون شما همسر او هستید، پس این وظیفه شماست که او را درک کرده و با ملاحظه و محتاطانه رفتار کنید. اینگونه به قضیه نگاه کنید: این آسان ترین کار در دنیا نیست که لباس هایتان را در بیاورید و با مردی که خوب شاید کمی غریبه باشد یک رابطه جنسی آتشین داشته باشید. او فقط در حال شناختن بهتر شماست. ادراک های ابتدایی او را به منزله نوعی عدم پذیرش نگذارید. مربوط به شما نیست، مربوط به اوست و شما باید کاملاً این مطلب را درک کنید و با او در مورد این مطلب حرف بزنید و کاری کنید که او احساس راحتی و آرامش پیدا کند.

این امر در مورد خانم ها هم صدق می کند. اگر می خواهید همسرتان کاری انجام دهد و یا از انجام کاری دست بردارد به او بگویید. انتظار نداشته باشید که او از روی حالت صورتتان بفهمد که چه چیزی در ذهن دارید. اگر شما یاد نگیرید که در تخت خواب به جای خودتان صحبت کنید، همسرتان تصور می کند که همه چیز خوب و روبه راه است. شاید اینطور نباشد! به همین دلیل باید او را بدون اینکه توهینی متوجهش باشد، آموزش دهید. صمیمیت و رابطه جنسی در سایه ی رضایت و لذت معنا پیدا می کنند. هر چقدر بیشتر با هم صحبت کنید، رویهم رفته لذت بیشتری هم خواهید برد.

همه چیز به رابطه جنسی ختم نمی شود

بسیاری از زوج ها اظهار می دارند که شب اول با هم رابطه جنسی نداشته اند. خوب به هر حال این مورد اصلاً بد نیست. خودتان را در نظر بگیرید که ماهها برای این روز برنامه ریزی کرده اید و ترتیب کارهای مختلف را داده اید، و خودتان را برای بزرگترین روز زندگیتان آماده کرده اید. سنت های بیشمار، صورتحساب های بیشماری را برای پرداخت کردن به شما تحمیل می کنند. به هر حال بسیری از افراد احساس خستگی شدیدی می کنند و فقط می خواهند آرام بوده و در کنار هم باشند.

می توانید از سایر انواع نزدیکی ها، مانند:حرف زدن، لمس کردن، در آغوش گرفتن، بوسیدن، ماساژ دادن و در آغوش گرفتن استفاده کرده و لذت ببرید. به خاطر داشته باشید که لذات جنسی را می توان از راههای دیگر نیز نشان داد.

به خصوص برای خانم ها، معاشقه فقط به رابطه جنسی ختم نمی شود. اگر احساس می کنید که آمادگی انجام رابطه جنسی را ندارید، در آغوش گرفتن، بوسیدن و نوازش کردن هم می توانند جایگزین های مناسبی برای آن باشند. بنابراین چه در شب عروسی با هم رابطه جنسی برقرار کردید چه کار به این مرحله ختم نشد، فقط باید مطمئن شوید که همدیگر را محکم در آغوش گرفته و احساساتتان را به یکدیگر انتقال می دهید. چند کار کوچک است که می توانید انجام دهید؛

به چشم های هم نگاه کنید و بگویید: "دوستت دارم" بهترین زمان برای اعتراف به این موضوع که شریکتان را دوست می دارید، زمانی است که در صمیمیت کامل به سر میبرید و یا در حین برقراری رابطه جنسی هستید. اگر در این لحظه بتوانید با هم ارتباط برقرار کنید، هر زمان دیگری هم می توانید! ارتباط چشمی صمیمت را تشدید می کند چراکه حاوی این پیام است که شما دو نفر برای هم اهمیت قائل هستید.

هیچ گزینه صحیح و یا غلطی وجود ندارد

رابطه جنسی چیزی نیست که در شما استرس ایجاد کند. شاید کتاب های بیشماری در این زمنیه نوشته شده باشند که چگونه می توانید این کار را انجام دهید، اما همه چیز به میزان صمیمیت دو طرف بستگی دارد. نگران نباشید که آنرا حتماً به شیوه صحیح انجام دهید، برای شروع فقط اجازه دهید که همه چیز خیلی طبیعی آغاز گردد و حتم داشته باشید که از صمیمت ایجاد شده لذت خواهید برد. اگر بیشتر پیش رفتید که چه بهتر!

اصلاً نگران نباشید که چرا همه چیز آنطور که باید پیش نرفت. شما برای تمرین کردن هزاران شب دیگر را نیز در اختیار دارید. شاید اکثر زوج ها شب اول ناشیانه نسبت به هم برخورد کنند چراکه گامی به سوی برداشتن کلیه مرزهاست. به خودتان وقت بیشتری بدهید تا باز هم یکدیگر را بهتر درک کنید و متوجه شوید که دفعه آینده چگونه می توایند آنرا بهتر انجام دهید




الهه بسه با چشمات تو به آتیش نکشون خونمو

بسه با چشمات تو به آتیش نکشون خونمو ، من تورو کم دارم و تو دل دیوونمو
اگه یه روزی برسه من و تو قدر همو بدونیم ، یا که تو لحظه های سخت کنار هم بمونیم
اگه ترکم می کنی نگو کارسر نوشته ، یه روز اگه لج نکنیم دنیا مثل بهشته
بسه با چشمات تو به آتیش نکشون خونمو ، من تورو کم دارم و تو دل دیوونمو
بسه با چشمات تو به آتیش نکشون خونمو ، من تورو کم دارم و تو دل دیوونمو ، دل دیوونمو....

کافیه از تو قلبت این کینه رو بندازی دور ، اونوقت دیگه مال همیم ، چشم حسودامون کور
چرا میگی خوشبختی دنبال دیگرونه ، چرا راه دور بریم ، عشق کنارمونه

بسه با چشمات تو به آتیش نکشون خونمو ، من تورو کم دارم و تو دل دیوونمو
بسه با چشمات تو به آتیش نکشون خونمو ، من تورو کم دارم و تو...
اگه یه روزی برسه من و تو قدر همو بدونیم ، یا که تو لحظه های سخت کنار هم بمونیم
اگه ترکم می کنی نگو کارسر نوشته ، یه روز اگه لج نکنیم دنیا مثل بهشته
تو که هر چی گفتی گفتم چشم ، باشه ، قبوله ، تو هم بزن غرورت و بشکن مگه شاخ غوله
بسه با چشمات تو به آتیش نکشون خونمو ، من تورو کم دارم و تو دل دیوونمو
بسه با چشمات تو به آتیش نکشون خونمو ، من تورو کم دارم و تو دل دیوونمو ، دل دیوونمو ...